ارام باش

اسوده بخواب

شاید سحر که برسد من خفته باشم

و تمامی خروسهای شهر امید دوباره خفتنم را به خواب بینند

خدا را چه دیده ای

شاید که دستت به روی گونه ی خیست نلغزید