ماندن آخرین حرف همه ی رفته ها بودرفتنم آخرین راه ماندم

و باز کلیشه وار سکوت را فریاد میکشم

تا به مرگ معرفت مردمان بشارت دهم

نجات دهنده ای را که در گور خفته است

آسوده بخواب که همگان می خسبند

و راهی جز به تباهی از سیاهی نیست

و سهم من تاریکی در غربت این خانه ی بی چراغ

و پج پچ فاتحان قبری که دست از زندگیم نکشیده اند