خشابهایی پر از فشنگهای کاغذی سفید
آتش، دود و خاکستر
بمباران روح در میان دود
و انتظار بی پایان یک پایان
مرگ در یک قدمی ما گم میشود
و امید بر روح تازیانه میزد
و باز نغمههای بی دلیل چلچلهها
سقوط آخرین سهم هر پرنده است
بگذار گوسفندان از تشنگی تلف شوند
باران، تنها خیسمان میکند
فشنگهای کاغذی
![](https://www.farahmeh.ir/wp-content/uploads/2019/12/قطره-باران.jpg)
۱۴ آذر ۱۳۹۸
شعرواره!
درباره من
متولد دوازدهم خرداد ۱۳۶۴ در نجفآباد هستم، به عکاسی، شعر و نوشتن علاقه دارم، در زمینهی آیتی فعالیت میکنم.
دسته ها
- حرف دیگران (۴)
- دل نوشته (۹)
- شعرواره! (۱۴)
- علاقهمندیهام (۱)
- معرفی کتاب (۱)
- نورنگاری! (۷)