مرگ هم، آغوشیست
مرگ، هم آغوشیست
خاک هم بستر ماست
زادگاه پدرم
و نهان میدارد
گریه های سحرم
غنچه ای شادابست
بر سر قبر کسی
کاشکی گل بدهد
غنچه ی این خاکم
حسرت لبخندم
حسرت یک آهم
حسرت دستی نرم
که کشد بر خاکم
و زمان می گذرد
و خموشی مرگ است
جای من آرامست
در پی غصه نباش
شاد و خوش یادم کن
زنده ام تا هستی
زنده ام با یادم